کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....
کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....

فاقد شئ، معطی شئ نیست!

می‌گویند که فاقد شئ، معطی شئ نیست، پس آیا مخلوقات هر گونه کمالی که دارند خداوند کامل تر آن را دارد؟ یعنی خداوند جسم دارد ولی کاملتر از جسم انسان است!؟ 

 

خداوند کریم علت هستی بخش عالم هستی است لذا طبق قاعده فوق خداوند باید دارای تمام کمالات معلول و مخلوق خود باشد چون که معنی ندارد بخشنده و اعطا کننده، فاقد چیزی باشد که به دیگری می بخشد. در این جا اشکالی مطرح می شود که پس خداوند بعنوان علت هستی بخش باید تمام ویژگی های مخلوقات خود را هم داشته باشد مثلاً خداوند مادی و جسمانی باشد، در مکان و زمان باشد حرکت و تغییر پذیر باشد چون طبق قاعده فوق اگر این ها را نداشته باشد نمی تواند این امور را به مخلوقات اعطا کند و پذیرش این مطلب برابر است با کنار گذاشتن اعتقادات در مورد خداوند که خداوند امری مادی و جسمانی نمی تواند باشد. در پاسخ به این اشکال می گوئیم که در ابتدا با نگاهی به اقسام علت ها که در فلسفه مطرح شده است علت به معنای عامش به هر موجودی که طرف وابستگی موجود دیگر باشد اطلاق می گردد بنابر این علت اقسامی دارد که عبارتند از علت حقیقی، علت اعدادی و معدات و علت جانشین. و از نگاه دیگر علت به علت فاعلی، صوری، مادی و غایی تقسیم می شود. 
در این میان علت بودن خداوند برای هستی از قسم علت حقیقی و از نوع علل فاعلی است و معنای آن این است که وجود آن همواره برای وجود معلول ضرورت دارد یعنی قوام و بود معلول به وجود علت بستگی دارد که از آن به علت هستی بخش تعبیر می شود. 
ویژگی این علت هستی بخش این است که هم معلول خود را از نیستی به هستی در می آورد و هم باید همواره موجود باشد تا معلولش باقی باشد. بر خلاف علت اعدادی که بقاء معلول نیازی به آن ندارد. ویژگی آخر این که علت هستی بخش باید تمام کمالات معلول خود را بصورت کامل تری داشته باشد تا بتواند به هر موجودی به اندازه ظرفیتش اضافه کند در حالی که چیزی از کمال علت کاسته نشود.(۱) 
بنابر این صدق قاعده مذکور در مورد علت فاعلی که آن را مهم ترین علت از علل چهار گانه دانسته اند جای هیچ گونه شبهه و انکار نیست زیرا اعطا و ایجاد پیوسته در مورد وجود اشیا صادق و علت فاعلی از علل وجود به شمار می آید. 
صدر المتألهین در تبیین قاعده بسیط الحقیقه کل الاشیا از قاعده معطی الشئ لا یکون فاقداً له استفاده کرده و نتیجه می گیرد که چون مطلق (خداوند) مبدأ هر گونه فضیلت و کمالی است که در موجودات مقیده وجود دارد پس خود مطلق (خداوند) به داشتن جمیع فضایل و کمالات سزاوارتر است. 
صدر المتألهین در باب صفات واجب الوجود و اثبات علم حق تعالی به ذات خویش نیز از این قاعده استفاده کرده و می گوید: مفیض و مبدع همه اشیا در سراسر جهان هستی ذات مقدس باری تعالی است. و از آنجا که برخی موجودات جهان هستی نسبت به ذات خویش علم دارند و از طرفی چون این موجودات از ذات خداوند صادر شدند پس ذات مقدس الهی نیز به ذات خویش عالم است چون معطی الشئ هرگز فاقد آن نیست.(۲) 
یکی از مباحث علت و معلول، سنخیت میان علت و معلول است یعنی این که هر علتی هر معلولی را ایجاد نمی کند لذا میان علت و معلول باید سنخیت خاصی باشد. که این مطلب امری بدیهی است، اما سنخیت و مناسبت در علت های هستی بخش با معلولشان با سنخیت و مناسبت در علت و معلول‌های مادی و اعدادی متفاوت است. یعنی چون علت هستی بخش وجود معلول را افاضه می کند و به تعبیری به معلول خودش، وجود می دهد باید خودش آن وجود مزبور و کمالات آن را در خود داشته باشد. از طرفی ویژگی علت هستی بخش این بود که با اعطا وجود به معلول چیزی از علت هستی بخش کاسته نمی شود پس روشن می شود که وجود مزبور در علت هستی بخش بصورت کامل تری است و به گونه ای است که وجود معلول شعاع و پرتویی از آن علت هستی بخش است نه عین آن که از آن کاسته شود. بنابر این خداوند متعال هر چیزی را که به مخلوقش داده است به نحو کاملش در خود دارد. مثلاً خداوند به انسان وجود داده پس باید خداوند وجود را در خود به نحو کامل تری داشته باشد .از طرفی این وجود انسانی که خلق شد دارای صفاتی است مثلاً قدرت دارد، علم دارد، عقل دارد و …. در این مورد هم می گوئیم این صفات از خداوند به او رسیده پس در خداوند این صفات به نحو کاملتری وجود دارد. اما اگر کسی بگوید پس خداوند صفات و ویژگی های دیگر مخلوقات خود مثل جسمانی، زمانی و مکانی بودن را هم باید داشته باشد یا حرکت و تغییر پذیر باشد. در پاسخ می گوییم مدعا آن نیست که هر خصوصیت و ویژگی ای که در مخلوق هست عیناً باید در خداوند باشد. بلکه فقط خصوصیات و صفات کمالی و وجودی را به نحو کامل تری در خود دارد. ولیصفاتی مثل جسمانی و زمانی و مکانی ناشی از نقص و محدودیت های وجودی مخلوقاتند. کمال نیستند که در خداوند کاملترش باشد. به بیان دیگر این ویژگی ها در واقع صفت حد و مرتبه وجودی انسان است. یعنی خداوند انسان را وجود بخشید و وجود انسان در درجه و مرتبه ای از وجود قرار دارد که بالاترین و شدیدترین درجه آن، وجود خداست. یعنی لازمه مرتبه و حد وجودی مخلوقات این است که نقص و محدودیت داشته باشند. به عبارتی خداوند به مخلوقش وجود مطلق اعطا نکرده است چون وجود مطلق خداست که در شدیدترین درجه وجودی هست و هیچ نقص و محدودیتی ندارد.بلکه وجود مخلوقات و از جمله انسان مرتبه ای خاص از وجود است و لازمه آن مرتبه وجودی اعطا شده به مخلوقات این است که محدودیت و نقص داشته باشند تا به سوی کمال مطلق و وجود مطلق که خالق آن هاست حرکت استکمالی داشته باشند و خود را به آن کمال و وجود مطلق نزدیک کنند. بنابر این جسم بودن و در مکان و زمان بودن و …. همه این ها لازمه وجودی مخلوقات است. در قالب تشبیه اگر بخواهیم شبهه را حل کنیم این گونه است که خداوند و صفات وجودی او همانند خورشید است که عین نور و نورانیت محض است و در نهایت و شدت وجودی قرار گرفته و وجود و صفات وجودی مخلوقات مانند شعاع نوری است که از آن خورشید و منبع نور تجلّی یافته است این شعاع نوری گر چه از آن سرچشمه نشأت یافته اما هرگز درجه نورانیت او به پای شدت نورانیت منبع نور نمی رسد شعاع نوری ممکن است آن قدر ضعیف شود که نور آن از نور یک فتیله هم کمتر باشد اما ما هرگز نمی توانیم بگوئیم چون این شعاع نوری ضعیف و کم نور است پس این ضعف ناشی از خود منبع هست، بلکه این ضعف و کم نور بودن متعلق به خود شعاع نور است یعنی حد و مرتبه شعاع نوری چنان است که این ضعف و نقص در آن وجود دارد و این نقص و ضعف را هرگز نمی توانیم به منبع نور منتسب کنیم.(۳) 
نتیجه گیری : 
خداوند معطی وجود مخلوقات است و مخلوقات بسته به مرتبه وجودی خود کمالی دارند که درجه اکمل آن کمال در خداوند است و صفات نقصی دارند که لازمه مرتبه وجودی آن‌هاست و نمی‌توان این صفات را به خداوند نسبت داد. 


عاصفه درمانی 

________________________________________ 
پاورقی: 
۱٫ رک: مصباح یزدی، محمد تقی. آموزش عقاید، شرکت چاپ و نشر بین الملل، چاپ چهارم، ۷۹، ص ۶۷ ـ ۶۹٫ 
۲٫ ر.ک: ابراهیمی دینانی، غلامحسین، قواعد کلی فلسفه اسلامی، موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۶، ص ۴۹۶ ـ ۴۹٫ 
۳٫ ر.ک: مصباح یزدی، محمد تقی. آموزش فلسفه، سازمان تبلیغات، چاپ ششم، ۷۳، ص ۷۱ ـ ۶۸٫

نظرات 2 + ارسال نظر
خدیجه آکار چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 07:33

شهیدمطهری میفرماید اینکه معطی شی فاقد شی نمی تواند باشد برای بعضی مایه اشتباه می شود.فکر میکنند مقصود این است که هر علتی به هر معلولی هرچیزی می دهد باید خودش همان را داشته باشد. نه مقصود این است که معطی یک کمال فاقد ان کمال نیست بلکه واجد ان کمال در مرحله ای اعلی است. خداوند انچه به جسم می دهد کمال وجودی آن است اما مفهوم جسم، ماهیت است و خداوند نه ماهیت است نه ماهیت ساز.همچنین علامه طباطبایی می فرماید اثری که علت در معلول میگذراد در وجود است فقط، ماهیت معلول ارتباطی با علت ندارد. پس نمیتون گفت خداوند هم دارای جسمیت است.
حال ظلم که یکی از نواقص است از نقص از نقص وجودی افراد سرچشمه گرفته و کمال محسوب نمی شود پس نمیتوان آنرا از کمالاتی دانست که نسبت به فاعل معطی شود. فلاسفه برخی امور را عدمی مطلق یا عدم مضاعف می دانند ظلم از این دسته که یا خود عدمی است یا عدم مضاعف یعنی نبودن عدل و علامه طباطبایی می فرماید این نوع عدم شر است در امور مادی پیدا میشود و منشا آن قصوری است که در استعداد مادیات است

خ.خونسرد چهارشنبه 13 آبان 1394 ساعت 13:55

خداوند خالق کمالات است وخودنیز به طریق اولی و نامحدود دارای ان کمال است و صفاتی ازجمله ظالم بودن جزو کمالات نیست وصفاتی است که به دلیل عدم صفات کمالیه در مخلوق دیده میشود پس وقتی خالق صفت کمالیه عادل بودن رابه طریق اولی دارا باشد پس صفت ظالم بودن را نمیتواند داشته باشد ودرمورد جسمیت هم اینکه مخلوقات دارای یک وجودتنزلی که درپست ترین حالت وجودی است ومحدودبه زمان ومکان وجسم بودن است که موجود میباشد پس خالق نیز وجوددارد اما دربالاترین نوع وجودی است ودارای جسمیت نیست واز درک ما فراتر است همانور که در فیزیک نیز اینگونه داریم که رنگها از حرکت کوانتومی ایجادمیشوند درحالیکه خودشان رنگ ندارن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد