کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....
کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....

استاد چند ماه پس از این مقدمه به شهادت می رسند !


استاد چند ماه پس از این مقدمه بر «علل گرایش به مادیگری» به شهادت می رسند !


1- نقدی بر پیش درآمد «احمد شاملو» بر دیوان خواجه شیراز است که بنا بر روایت استاد مطهری، تحریف شخصیت معنوی حافظ و مصادره او به نفع الحاد است.


2- نقدی بر کتابی به نام «حلّاج»


3- نقدی بر  جزوه ای که گروه فرقان به نام تفسیر منتشر کرده اند.








سال پنجاه و هفت است و انقلاب شعله‌ور شده است و ذهن و زبان جامعه در تصرف شور و حال حماسی است؛... تب سیاست چنان بالاست که بازار تفکر و فلسفه و حکمت و عرفان را از رونق انداخته است و کتاب‌های فلسفی و تئوریک، آن مایه به کار می‌آیند که ویترین سیاست را تکمیل کنند!

چاپ هشتم «علل گرایش به مادیگری»،ستاد مرتضی مطهری قرار است در چنین حال و هوایی، به جامعه تقدیم شود. استاد نوشتن مقدمه‌ای ـ نسبتاً ـ مبسوط را بر این چاپ ضرورت می‌بیند. خلاصه مقدمه از این قرار است که تفکر ماتریالیستی ـ پس از پنجاه سال تلاش بی‌ثمر ـ با تشبث به دو نیرنگ نو به میدان آمده است؛ یکی «تحریف شخصیت‌ها» و دیگری «تفسیر مادی آیات قرآن با حفظ پوشش ظاهری آنها» و این هر دو برای مسخ و مصادره فرهنگ دینی و معنوی، به نفع مادی‌گری است.


استاد برای پرهیز از کلی گویی، با ذکر سه مثال به مصداق‌ها می‌پردازد، که تأمل در زوایای هر یک از آنها، روشن‌گری‌های بسیاری به ارمغان می‌آورد. اگر استاد مجال می‌یافت، بی‌تردید بازخوانی مصداق‌ها و تحلیل جوانب ماجرا، گستره‌ای فراتر از یک مقدمه می‌یافت؛ اما شاید احساس پایان مجال و درک و دریافت نزدیکی هنگام کوچ ابدی، او را وا می‌دارد که به اغتنام فرصت، در اندازه‌های یک مقدمه، سطرهایی هوشمندانه را به یادگار بگذارد؛ تا بعد... اما دیگر فرصتی در کار نیست و استاد چند ماه پس از این مقدمه به شهادت می‌رسد. بر این سطرها درنگی می‌کنیم.



شاهد مثال نخست، پیش درآمد «احمد شاملو» بر دیوان خواجه شیراز است که بنا بر روایت استاد مطهری، تحریف شخصیت معنوی حافظ و مصادره او به نفع الحاد است. وی در این باره چنین نگاشته است: «یکی از شاعران به اصطلاح نو پرداز، اخیراً دیوان لسان الغیب، خواجه شمس الدین محمد شیرازی را با یک سلسله اصلاحات که داستان «شَدُرُ سنا» را به یاد می‌آورد، به چاپ رسانیده و مقدمه‌ای بر آن نوشته است؛ مقدمه خویش را این چنین آغاز می‌کند:
«به راستی کیست این قلندر یک لاقبای کفر گو که در تاریک‌ترین ادوار سلطه ریا کاران زهد فروش، در ناهار بازار زهد
نمایان... یک تنه وعده رستاخیز را انکار می‌کند؛ خدا را عشق و شیطان را عقل می‌خواند و شلنگ انداز و دست افشان می‌گذرد
که
این خرقه که من دارم، در رهن شراب اولی
وین دفتر بی‌معنی، غرق می‌ناب اولی...
... و یا آشکارا به باور نداشتن مواعید مذهبی اقرار می‌کند؛
... کیست این «کافر» که چنین به حرمت در صف پیغمبران و اولیاء اللهش می‌نشانند».1


استاد مطهری می‌تواند با تمسک به شان فیلسوفانه و فقیهانه خود، پرداختن به مقدمه یک دیوان شعر را دون شأن خود دانسته، سکوت اختیار کند یا آن که با پشتوانه قرار دادن شور و حال انقلابی و اسلامی مردم مسلمان، با حکم به تکفیر شاعر، غائله را فیصله دهد یا آن که ـ دست کم ـ با طعن بر رگه‌هایی از ملامت‌گری او، شخصیتش را به چالش بکشاند؛ رگه‌هایی پر رنگ که خود شاعر نو پرداز از ابراز آنها ابایی نداشت؛ اما استاد «زمان شناسانه»، شأن متفکرانه خود را پاس می‌دارد که مقام نقد فکر و تضارب آرا از مقام تکفیر و ناسزا جداست و در دفاع از دین و معنویت و ادب و عرفان، می‌توان ـ و باید ـ به اخلاق و ادب پای بند بود و دهان به دشنام نیالود که التزام به این دو، به هیچ روی، نشان فقدان حمّیت و غیرت دینی نیست.
از سوی دیگر، استاد مطهری شاگرد برجسته علامه بی‌بدیل، طباطبایی بزرگ است که با حافظ، انسی عمیق دارد و گذشته از روایت شاگردان برجسته روحانی وی، روایت سید حسین نصر در زندگی‌نامه خود نوشته‌اش و روایت داریوش شایگان در زیر آسمان‌های جهان، حکایت دل‌دادگی و دلبری شگفت علامه در آفاق مهرورزی به لسان الغیب است. با چنین پیشینه‌ای، «استاد مطهری» در مجال محدود یک مقدمه جدی، می‌کوشد تا با تکیه بر استدلال و آوردن ابیات متعدد از شعر حافظ و استناد به اقوال معاصران حافظ درباره شخصیت او، سستی تفسیر و تأویل امثال شاملو را آشکار سازد؛ ضمن آن که با حسرتمندی از کوتاهی مجال، به سلسله گفتارهای دانشکده الهیات درباره «عرفان حافظ» اشاره کرده، آرزو می‌کند که به تنظیم و نشر یادداشت‌های بیشترش در این باره توفیق یابد.2
شاملو ـ البته ـ در سال‌های بعد با بیان تاویل‌های شگفت و تحلیل‌های جنجالی از شعر سعدی و شاهنامه فردوسی نشان داد که با نگاهی ژورنالیستی و خام دستانه از این جنس، هیچ گونه همدلی را در شاعران و ادیبان نوپردازی که با متون کلاسیک ادب فارسی انس و آشنایی دارند، بر نمی‌انگیزد؛ بلکه بر عکس، چنان که در ماجرای حکیم طوس دیدیم، اعتراض صریح بسیاری از ادیبان و روشنفکران و حتی دوستان و شیفتگان خویش را نیز برانگیخت که از خیل آن اعتراض‌ها، تعابیر مهدی اخوان ثالث شاعر نامدار معاصر بیشتر در یادها ماند.
گذشت سه دهه از این ماجرا، بر آن قاعده بنیادین، مهر تأکید زد که هر متن و تأویلی ـ در فرجام ـ باید از سنخیت برخودار باشد و در رویکردهای هرمنوتیک، نمی‌توان هر تأویلی را بر هر متنی تحمیل کرد و به یقین، برخی از متن‌ها از پذیرش بسیاری از تأویل‌ها امتناع می‌کنند. از این رو، متنی از جنس شعر حافظ، هرگز تأویل‌های ماتریالیستی را بر نمی‌تابد و به دیگر سخن، چنین تأویلی از شعر حافظ، همان قدر راه به بیراهه می‌برد که تأویل عرفانی و معنوی از شعر «الف با مداد» ! و در یک کلام، ضرورت بازخوانی و تحلیل‌های نو از متون کهن، هرگز به منزله مجوز ارائه تأویل‌های معارض با ذات نخواهد بود.


شاهد مثال دیگر در مقدمه استاد مطهری بر کتاب علل گرایش به مادیگری، کتابی به نام «حلّاج» است. نویسنده این کتاب هم شاعری است نوپرداز و سمت‌گیری وی در روی آوردن به حلاج، در تداوم همان پروژه تحریف شخصیت‌هاست که به تعبیر استاد، «کوششی است تا از این راه، یعنی تحریف شخصیت‌های مورد احترام، اذهان را متوجه مکتب و فلسفه خود بنمایند». تفاوت این کتاب با کتاب پیش در این است که در نوشته‌ای مفصل و با صراحت و تاکیدی دو چندان بر متد دیالکتیک مارکسیستی، به مصادره حلاج می‌نشیند. استاد مطهری می‌نویسد: «یکی دیگر از شخصیت‌هایی که اخیراً مادی مسلکان برای توجیه خود، دست به تحریف او زده‌اند، حسین بن منصور حلاج است. حلاج، یک شخصیت جنجال انگیز در جهان اسلام است... برخی مادی مسلکان معاصر خواسته اند از حلاج، یک مادی منکر خدا بسازند که نه تنها اعتقاد به خدا نداشته است، به هیچ وجه هم نمی‌خواسته با ادعای حلول خدا در خود، به خدا رسیدن و خدا شدن خود را تبلیغ کند؛ بلکه می‌خواسته اندیشه انکار خدا را تبلیغ کند... طبق نظر این مدعیان، حلاج نه تنها یک ماتریالیست تمام عیار بوده، منطقاً نیز از منطق دیالکتیک پیروی می‌کرده است؛ یعنی ماتریالیسم او، ماتریالیسم دیالکتیک بوده و همان فلسفه و منطق را داشته که هزار سال بعد از او، مارکس وانگلس با تکیه بر ماتریالیسم فویر باخ و منطق هگل، در جهان علم کردند... کتابی اخیراً به نام حلاج منتشر شده... این کتاب مدعی است که حلاج در دوره آخر عمر خود، یک ماتریالیست تمام عیار بوده و مدعی است که افکار مترقی ماتریالیستی حلاج، همه در آن عده از آثار او بوده که سوزانده شده و اثری از آنها در دست نیست. آن چه بر دوره الحاد او دلالت دارد، «انا الحق» گفتن او و یا اشعار معروف «اُقْتُلُونی یا ثقاتی انّ فی قَتْلی حیاتی» است که به اصطلاح، مفهومی دیالکتیکی دارد؛ زیرا زندگی را در درون مرگ جست‌وجو می‌کند».
نیرنگ دیگری که استاد مطهری در این مقدمه بیدار گرانه به آن اشاره می‌کند، «تفسیر مادی از قرآن» است؛ نمونه دیگری
از دستاویزهای تبلیغی مادی گرایان، برای مسخ مفاهیم دینی و مبارزه با مذهب، با تمسک به شیوه قدیمی «مذهب علیه مذهب»؛ البته در جامه و جمالی نو.
استاد در این باره نوشته است:
«ماتریالیسم در ایران، دریکی دو سال اخیر، به نیرنگ تازه‌ای، بسی خطرناک‌تر از تحریف شخصیت‌ها دست یازیده است و آن، تحریف آیات قرآن و تفسیر مادی محتوای آیات، با حفظ پوشش ظاهری الفاظ است... من ترجیح می‌دهم در مطالبی که می‌خواهم تذکر دهم، خود این نویسنده و یا نویسندگان را که فرض ما فعلاً بر این است که اغفال شده اند و قصد خیانتی در کار نیست، مخاطب قرار دهم.
عزیزان من!... کی و کجا وضع تفسیر مفسر آن چنان بوده که شما نوشته اید؟ آیا تاریخ را با چشم به هم گذاشتن و خطابه سرایی می‌توان رقم زد؟ ... از نظر شما... تمام مسائل قرآن بر محور انقلاب و فلسفه انقلاب است. خداوند، حزب تشکیل داده و حزب خدا، همه نیروهای متکامل جهان، دارای هر عقیده و مذهب می‌باشند... شما از وجدان انقلاب و صداقت انقلابی دم می‌زنید؛ همان وجدان و صداقت انقلابی شما را به گواهی می‌طلبم».4


وی در ادامه، با نقل قول‌های متعددی از جزوه ای که گروه فرقان به نام تفسیر منتشر کرده اند، دیدگاه‌های آنان را به چالش می‌کشد. در این جزوه تفسیری، با مهارتی محیرالعقول، مفاهیمی چون دنیا، آخرت، ایمان، غیب، نماز و از همه مهم‌تر خداوند، تفسیر به رأی شده و مفاهیم دیالکتیکی مارکسیستی، براساس متد تفسیر انقلابی بیرون کشیده می‌شود و استاد با تأکید بر آن که آن زمان هنوز برایشان معلوم نشده که نویسندگان آن تفسیر عجیب و غریب اغفال شده‌اند یا آن که عامدانه قصد خیانت در سر دارند، آنها را با تعبیر «عزیزان من»، مورد خطاب قرار می‌دهند و شگفتا که اندکی بعد با واژگانی از جنس گلوله، پاسخ می‌گیرند! فرقان و فرقانیان و آدم‌های همسو در آن سال‌ها، کتاب‌ها و جزوه‌های متعددی با رویکرد تفسیر ماتریالیستی از قرآن منتشر کردند. ماجرای فکری این طیف می‌تواند دستمایه پژوهشی مفصل قرار گیرد که با تحلیل و بازشناسی و ریشه‌یابی و درنگ بر پی‌آمدهای چنین رویکردی، می‌تواند مایه روشن‌گری راه دوستداران اندیشه اصیل دینی گردد و راه را بر بازگشت دوباره رویکردهایی هم‌سنخ با این طیف در فضای فکری جامعه، مسدود کند.


زندگی فرهنگی و فکری استاد مرتضی مطهری، سرشار از این دست فرازهای زیباست؛ اما در این جا دوست دارم بر این نکته تاکید کنم که گرچه آن آیینه دار خرد و روشنی را در فلسفه و فقه و تفسیر و کلام و اصول، شأنی پر ارج و والا ست، اما برای من و امثال من، آن بخش از زندگی پر برکت وی جذاب‌تر است که به حضور هوشمندانه در زمان و زمان‌شناسی مربوط می‌شود. از نحوه تعامل استاد با شخصیت‌هایی چون مهندس بازرگان، دکتر سحابی، دکتر شریعتی، دکتر زرین کوب، دکتر معین، آیت الله صالحی نجف آبادی، دکتر سید حسین نصر و ماجراهای فکری جذابی چون ماجرای مجله زن روز و نوشتن مجموعه مقالات نظام حقوق زن در اسلام، نقد وی بر فیلم پورونوگراف آن روزگار، ماجرای کتاب مسئله حجاب و پاسخ‌های استاد به دیدگاه‌های متحجرانه یکی از فضلا، داستان کتاب سوزی ایران و مصر و شکل‌گیری خدمات متقابل اسلام و ایران، قصه دانشکده ادبیات و چالش با آریانپور، حکایت داستان راستان و چشیدن ملامت ظاهر بینان پرت افتاده از زمان و نیز شیوه حضور وی در عرصه مبارزات سیاسی می‌توان به روح والا، دل دردمند، سر پرشور و جان سرشار از خردورزی و زمان‌شناسی آن عاشق غریب و آن فرزانه فقید، پی برد که با تمام توش و توان، با علم و عمل و صدق و صفا و عشق ورزی در روزگار غربت دین، به مرزبانی آفاق اسلام اصیل برخاست؛ اسلام زلال و بی غباری که نه به تحجر و پیرایه و خرافه تن می‌دهد و نه به مسخ و استحاله و التقاط.
نکته دیگر آن که هر گونه تلاشی در مصادره فرزانگانی نظیر استاد مطهری به نفع جناح‌ها دسته‌های سیاسی، خیانت به مطهری و آرمان و ایمانش و فرو کاستن و تقلیل و تنازل اندیشه‌های والای اوست.
فارغ از داوری درباره همه این ماجراهای فرهنگی و فکری، جنس مواجهه استاد با چنین قضایایی در نوع خود، درس آموز است و از جمله درس‌ها این که در روزگار نو و در مواجهه با صورت‌های نو به نو از تردید و تشکیک و انکار، به جای طرد و تکفیر باید پرسش‌ها و شک‌ها و انکارهای نهفته در این رویکردها را شکافت و به آنها پاسخ روشن و مستدل داد و به جای زخمی کردن افراد ـ که اغلب برانگیختن عنادها و عصبیت‌ها را در پی دارد ـ باید به ریشه‌ها، زمینه‌ها و جریان‌ها پرداخت؛ تا راه، خضوع در برابر حقیقت، مسدود نشود.
اکنون سی سال از کوچ مطهری گذشته است و بسیاری از مخاطبان او در ماجراهای فکری نیز در گذشته‌اند جریان‌های فکری همچنان در آمد و شدند؛ با تفسیرهای محیر العقول‌تر از دین و عرفان و ادبیات و این بار اما بُن مایه‌های ماتریالیستی از قبله شرقی رو برگردانده و سر و دل به آرمان شهر غربی سپرده‌اند.
اکنون از این چشم انداز زمانی، به روشنی می‌توان دید که آن شیخ شهید، نماد «عقل سرخ» است و این تعبیر، زیباترین و موجزترین تعبیری است که زندگی و مرگ استاد شهید، مرتضی مطهری را بیان می‌کند.

پی‌نوشت‌ها:
1. علل گرایش به مادیگری، ص 15.
2. این پنج گفتار بعدها در کتابی به نام «عرفان حافظ» منتشر شد.
3. علل گرایش به مادیگری، ص 26.
4. همان، ص 24.

منبع:
هفته نامه پگاه حوزه، شماره 253وعبدالرضا رضائی نیا


لطفا نظر بدهید
نظرات 1 + ارسال نظر
حسن چهارشنبه 20 شهریور 1392 ساعت 17:59

بیست بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد