کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....
کتاب و فلسفه

کتاب و فلسفه

با این من مانده تا ابد ....

پست مدرنیسم چیست ؟

  

پست مدرنیسم چیست ؟

قبل‌ از بررسی‌ پست‌ مدرنیسم‌ لازم‌ است‌ مختصری‌ دربارة‌ مدرنیسم‌ به‌ مثابه‌ یک‌ واقعیت‌ تاریخی‌ - فرهنگی‌ و نیز خصوصیات‌ آن‌ اشاره‌ کنیم‌، سپس‌ وارد مبحث‌ پست‌ مدرنیسم‌ و مناظره‌ بین‌ مدرنیسم‌ و فرامدرنیسم‌ شویم‌. 

 

...................................................................................................................................

ویژگی‌های‌ روشنگری

کلمه‌ مدرن‌ از ریشه‌ لاتین‌ (modernus) گرفته‌ شده‌ است‌ و مدرنیته‌ بعد از عصر روشنگری‌ (Enlightenment) در اروپا گسترش‌ یافت‌. در همین‌ دوران‌ بود که‌ انسان‌ غربی‌ به‌ عقل‌ خود بیشتر اعتماد پیدا کرد؛ البته‌ باید توجه‌ داشت‌ که‌ این‌ اعتماد بیشتر متوجه‌ نوعی‌ عقلانیت‌ صورتگرا (Formalist rationality) بود. شاید بتوان‌ ویژگی‌های‌ اصلی‌ ایدئولوژی‌های‌ مدرن‌ را که‌ همان‌ ویژگی‌های‌ روشنگری‌ است‌، به‌ طور اجمال‌ به‌ شرح‌ زیر برشمرد:

1- اعتقاد به‌ توانایی‌ عقل‌ انسان‌ و علم‌ برای‌ معالجه‌ بیماریهای‌ اجتماعی‌؛ 2- تأکید بر مفاهیمی‌ از قبیل‌ پیشرفت‌ (Progress) ، طبیعت‌ (nature) و تجربه‌های‌ مستقیم‌ (Direct experience)؛ 3- مخالفت‌ آشکار با مذهب‌؛ 4- تجلیل‌ طبیعت‌ و پرستش‌ خدای‌ طبیعی‌؛ 5- در قلمرو سیاست، دفاع‌ از حقوق‌ طبیعی‌ انسانها؛ به‌ وسیله‌ حکومت‌ قانون‌ و سیستم‌ جلوگیری‌ از سوءاستفاده‌ از قدرت‌؛

6- اومانیسم‌ و تبیین‌ جامعه‌ و طبیعت‌ به‌ شکل‌ انسانی‌ یا انسان‌انگاری‌ طبیعت‌ (Antropomorphism) ؛ 7- تکیه‌ عمده‌ بر روش‌شناسی‌ تجربی‌ و حسّی‌ در مقابل‌ روش‌شناسی‌ قیاسی‌ و فلسفی‌؛ 8- پوزیتیویسم‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌.

علاوه‌ بر شاخص‌ها و ویژگی‌های‌ فوق‌الذکر مدرنیسم‌ به‌ عنوان‌ یک‌ رویکرد تاریخی‌ دارای‌ ویژگیهای‌ مختلفی‌ در زمینه‌ فلسفه‌، فرهنگ‌، اقتصاد، سیاست‌، جامعه‌شناسی‌ و... می‌باشد؛ برای‌ مثال‌ یکی‌ از ویژگیهای‌ مدرنیسم‌ در زمینه‌ اقتصاد فوردگرایی‌ (fordism) در جامعه‌شناسی‌، گذار از سنت‌ به‌ تجدد و ایجاد جامعه‌ صنعتی‌ در فرهنگ‌، نوعی‌ نخبه‌گرایی‌ (elitism) در فلسفه‌، نوعی‌ ماتریالیسم‌ (materialism) یا مادی‌گرایی‌ و طبیعت‌گرایی‌ (naturalism) و دنیاگرایی‌ (Secularism) و در علم‌ نوعی‌ رویکرد مکانیکی‌ (mechanistic) نسبت‌ به‌ علم‌ می‌باشد.

بررسی ویژگیهای مدرنیسم‌

حال‌ به‌ بررسی‌ اجمالی‌ مهم‌ترین‌ ویژگی‌ها و پایه‌های‌ اساسی‌ مدرنیسم‌ یعنی‌ اومانیسم‌، سکولاریسم‌، پوزیتیویسم‌ و راسیونالیسم‌ که‌ بیشترین‌ نقش‌ را در تکوین‌ و تکامل‌ ایدئولوژی‌ مدرنیسم‌ داشته‌اند می‌پردازیم‌:

1. اومانیسم‌ و ارتباط‌ آن‌ با مدرنیسم‌

مدرنیسم‌ به‌ لحاظ‌ تاریخی‌ محصول‌ رنسانس‌ است‌ و اومانیسم‌ یا انسان‌ محوری‌ نیز با رنسانس‌ آغاز می‌شود. اومانیسم‌ اندیشه‌ انسان‌ محوری‌ را مستقل‌ از خدا و وحی‌ الهی‌ مطرح‌ می‌کند و می‌توان‌ اومانیسم‌ را به‌ عنوان‌ جوهر، روح‌ و باطن‌ رویکرد مدرنیستی‌ تلقی‌ نمود. رنه‌گنون‌ درخصوص‌ جوهر خود بنیادانه‌ اومانیسم‌ می‌نویسد: «اومانیسم‌ نخستین‌ صورت‌ امری‌ بود که‌ به‌ شکل‌ نفی‌ روح‌ دینی‌ در عصر جدید درآمده‌ بود، و چون‌ می‌خواستند همه‌ چیز را به‌ میزان‌ بشری‌ محدود سازند‌ بشری‌ که‌ خود غایت‌ و نهایت‌ خود قلمداد شده‌ بود، سرانجام‌ مرحله‌ به‌ مرحله‌ به‌ پست‌ترین‌ درجات‌ وجود بشری‌ سقوط‌ کرد».

2. سکولاریسم‌ ویژگی‌ و پیامد اصلی‌ مدرنیسم‌

در قلمرو مدرنیسم‌، دین‌، مرکزیت‌ خود را نسبت‌ به‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ از دست‌ می‌دهد و به‌ صورت‌ مجموعه‌ای‌ از دستورات‌ و تعالیمی‌ اخلاقی‌ و شخصی‌ درمی‌آید. نگرش‌ مدرنیستی‌ به‌ دین‌ نگرشی‌ صرفاً پراگماتیستی‌ و بهره‌جویانه‌ است‌ و باید یکی‌ از ویژگیهای‌ مدرنیسم‌ و تفکر لیبرالیستی‌ را، اعتقاد به‌ سکولاریزه‌ کردن‌ حیات‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ دانست‌؛ یعنی‌ این‌ اعتقاد که‌ دین‌ یا نباید وجود داشته‌ باشد یا اگر وجود دارد باید به‌ امری‌ شخصی‌ و فردی‌ تبدیل‌ شود و در محدوده‌ عبادات‌ و احکام‌ فردی‌ باقی‌ بماند، و دین‌ نباید مرکز ثقل‌ حیات‌ سیاسی‌ و اجتماعی‌ باشد بلکه‌ باید در جهت‌ مشهورات‌ و باورهای‌ اومانیستی‌ قرار داشته‌ باشد. شاید بتوان‌ به‌ طور خلاصه‌ شاخص‌های‌ سکولاریسم‌ را این‌ طور بیان‌ کرد: الف) دنیایی‌ دیدن‌ و این‌ جهانی‌ کردن‌ حیات‌ بشری‌؛ ب) افول‌ و کاهش‌ نقش‌ متافیزیک‌ و مابعدالطبیعه‌؛ ج) نگرش‌ مادی‌ نسبت‌ به‌ اخلاق‌؛ د) هدایت‌ عقل‌.

از مکاتبی‌ که‌ در پیدایش‌ و تکوین‌ سکولاریسم‌ مؤثر بوده‌اند، می‌توان‌ به‌ اومانیسم‌ و ناسیونالیسم‌ و تاحدی‌ سیانتیسم‌ که‌ اوج‌ آن‌ در پوزیتیویسم‌ تبلور یافته‌، اشاره‌ کرد. همچنین‌ یکی‌ از ستونهایی‌ که‌ سکولاریسم‌ بر آن‌ استوار است‌ لیبرالیسم‌ است‌. ریشه‌های‌ فلسفی‌ سکولاریسم‌ مربوط‌ به‌ مکتب‌ تداعی‌گرایی‌ جیمز میل‌ و مکتب‌ اصالت‌ فایده‌ جرمی‌ بنتام‌ می‌شود.

3. پوزیتیویسم‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌

باید توجه‌ داشت‌ که‌ یک‌ تداخل‌ مهم‌ و اساسی‌ بین‌ پوزیتیویسم‌ و مدرنیسم‌ وجود دارد. مدرنیسم‌ به‌ عنوان‌ ایدئولوژی‌ پوزیتیویسم‌ تلقی‌ می‌شود و پوزیتیویسم‌ را می‌توان‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌ تلقی‌ نمود؛ و نیز می‌توان‌ بدنه‌ اصلی‌ علوم‌ معاصر به ویژه نظریات‌ جدید علوم‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ را پوزیتیویسم‌ دانست‌. پوزیتیویسم‌ در واقع‌ شورشی‌ بود بر علیه‌ فلسفه‌ و متافیزیک‌ و بر علیه‌ گرایشهای‌ دینی‌ و احکام‌ اخلاقی‌ و مذهبی‌.

از دیدگاه‌ پوزیتیویسم‌ مذهب‌ جزء تاریخ‌ ذهن‌ انسان‌ است‌ و خارجیتی‌ ندارد. خداوند مفهومی‌ است‌ که‌ جزء تاریخ‌ ذهن‌ انسان‌ قرار می‌گیرد. از مهم‌ترین‌ ابزار پوزیتیویسم‌ در حملة‌ به‌ دین‌، تشکیک‌ در معناداری‌ گزاره‌های‌ دینی‌ است‌ که‌ توضیح‌ آن‌ در این‌ مختصر نمی‌گنجد. پس‌ می‌توان‌ نظریات‌ جدیدی‌ را که‌ در قرن‌ 20 مطرح‌ شده‌اند، از نظر معرفت‌شناسی‌ و متدلوژی‌ تحت‌ عنوان‌ پوزیتیویسم‌ و از لحاظ‌ محتوا‌ تحت‌ عنوان‌ مدرنیسم‌ بررسی‌ نمود.

4. راسیونالیسم‌ و اعتقاد به‌ عقل‌ انسان‌ به‌ عنوان‌ اساس‌ معرفت‌

راسیونالیسم‌ در واقع‌ سنتی‌ است‌ فلسفی‌ که‌ مبادی‌ آن‌ به‌ سده‌های‌ هفده‌ و هجده‌ برمی‌گردد. از دیدگاه‌ فلسفی‌ طرفداران‌ اصالت‌ عقل، مکاشفه‌ و شهود را به‌ عنوان‌ سرچشمه‌ و اساس‌ معرفت‌ واقعی‌ قبول‌ نداشتند و معتقد بودند فقط‌ براهین‌ قیاسی‌ یا استقرایی‌ می‌تواند اطلاعات‌ دقیق‌ و قابل‌ اطمینانی‌ را درباره‌‌ جهان‌ به‌ دست‌ دهد. در جامعه‌شناسی‌ اعتقاد به‌ راسیونالیسم‌ یا پوزیتیویسم‌ قرن‌ 19 همراه‌ بوده‌ است؛ اینان‌ معتقد بودند که‌ هدف‌ از ارجاع‌ به‌ عقل‌ تنها شناخت‌ امور نیست، بلکه‌ بهبود زندگی‌ اجتماعی‌ نیز مدّنظر است. به‌ عبارت‌ دیگر عقل‌ یک‌ امر از پیش‌ داده‌ شده‌ تلقی‌ نمی‌شود بلکه‌ استعدادی‌ است‌ که‌ می‌باید فراگرفته‌ شود و از طریق‌ آن‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌ دچار تحول‌ گردد. البته‌ باید میان‌ عقلانیت‌ (Rationality) و (Rationalism) مکتب‌ اصالت‌ عقل‌ و (Rationalization) یا روند و جریان‌ عقلانی‌ نمودن‌، تمایز قائل‌ شد. مفهوم‌ حصول‌ عقلانیت‌، اساس‌ تحلیل‌ ماکس‌ وبر از سرمایه‌داری‌ مدرن‌ بوده‌ است‌ و از نظر او حصول‌ عقلانیت‌ در سیاست‌ متضمن‌ افول‌ هنجارهای‌ سنتی‌ مشروعیت‌ و گسترش‌ دیوان‌سالاری‌ و بوروکراسی‌ می‌باشد.

5. نقش‌ نومینالیسم‌ یا اصالت‌ تسمیه‌ در فراهم‌ آوردن‌ زمینه‌ ظهور تفکر مدرن‌

نومینالیسم‌ یعنی‌ اعتقاد به‌ اینکه‌ آنچه‌ در عالم‌ وجود دارد. نام‌ها و تصورات‌ مجرد و مجردات‌ دارای‌ وجود واقعی‌ نبوده‌ و واقعیت‌ ندارند و آنچه‌ به‌ جهان‌ تعلق‌ دارد تنها کلمه‌ است‌ و تنها فرد و منفردات‌ وجود واقعی‌ دارند، و نام‌ها به آنها تعلق‌ می‌گیرد. مکتب‌ نومینالیسم‌ بیشتر با فلسفه‌ ماتریالیسم‌ و آمپریسم‌ وفق‌ دارد. یکی‌ از مشهورترین‌ نومینالیست‌های‌ قرون‌ وسطی‌ «گیوم‌ دوکام‌« است‌. بلومن‌ برگ‌ در کتاب‌ «مشروعیت‌ عصر جدید» درمورد نقش‌ نومینالیسم‌ در فراهم‌ آوردن‌ زمینه‌ مدرنیسم‌ و تفکر مدرن‌ معتقد است‌ که‌ نومینالیسم‌ به‌ طور غیرمستقیم‌ در شکل‌گیری‌ تفکر مدرن‌ نقش‌ داشته‌ است‌. از دیدگاه‌ او نومینالیسم‌، مطلق‌ کردن‌ و نهایتاً بی‌معنا و بی‌ربط‌ ساختن‌ مفاهیم‌ الهیات‌ مسیحی‌، زمینه‌ را برای‌ ظهور تفکر مدرن‌ فراهم‌ آورد.

6. مدرنیسم‌ و رویکرد مکانیکی‌ نسبت‌ به‌ علم‌

تمثیل‌ مکانیکی‌ حاصل‌ قرن‌ پانزدهم‌ به‌ بعد است‌. مهم‌ترین‌ خصوصیات‌ الگوی‌ مکانیکی‌ عبارت‌ است‌ از:

الف‌) الگوی‌ مکانیکی‌ قائل‌ به‌ «قابلیت‌ تجزیه‌پذیری» امری‌ است‌ که‌ مورد تمثیل‌ واقع‌ می‌گردد. فرانسیس‌ بیکن‌ و همه‌ آمپریستها شرط‌ اول‌ علم‌ را «تجربه‌پذیری» می‌دانند؛ در این‌ دیدگاه‌ جامعه‌ مجموعه‌ای‌ است‌ از اجزایی‌ که‌ دارای‌ استقلال‌اند که‌ از ترکیب‌ این‌ اجزای‌ جامعه‌ پدید می‌آید. ب‌) اجزاء باید در حالت‌ روابط‌ متقابل‌ باشند؛ ج‌) الگوی‌ مکانیکی‌ برعکس‌ الگوی‌ ارگانیستی‌ رشدناپذیر است‌.

مفهوم‌ الگوی‌ مکانیسمی‌ ناظر به‌ این‌ است‌ که‌ پدیده‌های‌ اجتماعی‌ مثل‌ جامعه‌ و دولت‌، پدیده‌هایی‌ مصنوعی‌ می‌باشند. اندیشه‌ قرارداد اجتماعی‌ که‌ بخش‌ عمده‌ای‌ از تاریخ‌ نظریات‌ سیاسی‌ را دربرمی‌گیرد مبتنی‌ بر چنین‌ برداشتی‌ است‌.

تفاوت‌‌ مدرنیسم‌ و مدرنیزاسیون‌

در اینجا بایستی‌ به‌ بیان‌ تفاوتی‌ که‌ بین‌ مدرنیسم‌ و مدرنیزاسیون‌ به‌ معنای‌ تجدد وجود دارد، بپردازیم‌. نظریه‌ تجدد یکی‌ از الگوهای‌ مسلط‌ جامعه‌شناسی‌ و علوم‌ سیاسی‌ آمریکا در دهه‌ 50 و 60 است‌ که‌ برای‌ توضیح‌ فراگردهای‌ شاملی‌ است‌ که‌ جوامع‌ سنتی‌ از طریق‌ آنها به‌ نوسازی‌ و نوگرایی‌ نایل‌ می‌شوند که‌ قائل‌ شدن‌ به‌ نوگرایی‌ متضمن‌ توسعه‌ نهادهای‌ مختلفی‌ از جمله‌ احزاب‌، پارلمان‌، تصمیم‌گیری‌ براساس‌ مشارکت‌ مردم‌، افزایش‌ تعداد باسوادان‌، توسعه‌ شهرنشینی‌ و شاخصهای‌ مختلف‌ دیگر بود. البته‌ انتقاداتی‌ به‌ نظریه‌ مدرنیزاسیون‌ وارد شد؛ از جمله‌ اینکه‌ تجدد مبتنی‌ بر توسعه‌ای‌ است‌ که‌ در غرب‌ روی‌ داده‌ و این‌ الگو بر محور تجارب‌ ملل‌ خاصی‌ بنا شده‌ است‌. در واقع‌ باید بیان‌ کرد که‌ تمام‌ نظریات‌ جدید در جامعه‌شناسی‌ و علوم‌ سیاسی‌ و قدر مشترک‌ و رشته‌ اتصال‌ همه‌ نظریات‌ جدید به‌ ایدئولوژی‌ مدرنیسم‌ و مدرن‌سازی‌ برمی‌گردد که‌ می‌توان‌ به‌ افرادی‌ مثل‌ تالکوت‌ پارسونز، گابریل‌ آلموند، دیویدایستون‌ و کارل‌ دویچ‌ اشاره‌ کرده‌ که‌ از چهره‌های‌ سرشناس‌ نظریات‌ جدید علوم‌ سیاسی‌ در دهة‌ 50 و 60 هستند و نظریات‌ مدرنیستی‌ را مورد نقد و بررسی‌ قرار دارند. در دهه‌60 و 70 گروهی‌ به‌ تدریج‌ در علوم‌ سیاسی‌ پیدا شدند که‌ به‌ عنوان‌ نسل‌ دوم‌ نظریه‌ پردازان‌ مدرنیسم‌ یا تجدیدنظرطلبان‌ شناخته‌ می‌شدند، و در واقع‌ این‌ گروه‌ یک‌ نسل‌ انتقالی‌ است‌ از نظریه‌ مدرنیستی، به‌ نظریه‌ پست‌ مدرنیستی‌ به‌ این‌ معنا که‌ نسل‌ تجدیدنظر طلبان‌ اصل‌ ضرورتِ گذار از جامعه‌ سنتی‌ به‌ جامعه‌ مدرن‌ را می‌پذیرند ولی‌ دربارة‌ شیوه‌گذار و مراحل‌ گذار و مفهوم‌ تجدد و مدرنیسم‌ شبهات‌ و مباحث‌ مختلفی‌ را طرح‌ می‌کنند و انتقاداتی‌ را بر نسل‌ اول‌ نظریه‌پردازان‌ مدرنیستی‌ وارد می‌نمایند.

از کسانی‌ که‌ انتقاداتی‌ را علیه‌ نظریات‌ مدرنیستی‌ و فونکسیونالیستی‌ وارد کردند، نویسنده‌ آمریکایی‌ گاسفیلد و آندره‌گوندر فرانک‌ می‌باشند؛ آندره‌ که‌ از نظریه‌پردازان‌ سرشناس‌ نظریات‌ وابستگی‌ است‌، مستقیماً نظریه‌ جامعه‌ سنتی‌ در مقابل‌ جامعه‌ مدرن‌ را مورد انتقاد قرار داده‌ است‌.

از دیدگاه‌ معرفت‌شناسی‌ و روش‌شناسی‌ نیز مدرنیسم‌ مورد انتقاد واقع‌ شده‌ است‌، از جمله‌ می‌توان‌ به‌ انتقاداتی‌ که‌ به‌ پوزیتیویسم‌ به‌ عنوان‌ متدلوژی‌ مدرنیسم‌ وارد شده‌ اشاره‌ کرد. هرگاه‌ برای‌ ریشه‌یابی‌ انتقاداتی‌ که‌ به‌ مدرنیسم‌ انجامید به‌ قرن‌ 19 بازگردیم‌ خواهیم‌ دید که‌ دو انتقاد عمده‌ علیه‌ پوزیتیویسم‌ مطرح‌ شده‌ است‌ یک‌ دسته‌ انتقاداتی‌ که‌ از جانب‌ مارکس‌ و مارکسیستها مطرح‌ شد و به‌ شکاف‌ میان‌ خود مارکسیست‌ها منتهی‌ شد.

از جمله‌ منتقدان‌ می‌توان‌ به‌ رایت‌ (E. olin wright) اشاره‌ کرد که‌ در زمینه‌ مباحث‌ دیالکتیکی‌ در نقد روش‌ تحصّلی‌ یا پوزیتیویسم‌ مطرح‌ است‌ و از مارکسیست‌های‌ غیرپوزیتیویست‌ می‌توان‌ به‌ نظریات‌ مکتب‌ فرانکفورت‌ در قرن‌ بیستم‌ اشاره‌ کرد. مکتب‌ فرانکفورت‌ (Frankfurt school) به‌ گروهی‌ از اندیشمندان‌ یهودی‌ علوم‌ اجتماعی‌ که‌ در انجمن‌ تحقیقات‌ اجتماعی‌ کار می‌کردند و از آلمان‌ مهاجرت‌ کرده‌ بودند اطلاق‌ می‌شد. از معروف‌ترین‌ چهره‌های‌ برجسته‌ این‌ مکتب‌ می‌توان‌ آدورنو، دبلیوبنیامین‌، اریک‌ فروم‌، فرانتس‌ نویمان‌، هورکهایمر، مارکوزه‌ را ذکر کرد. بعضی‌ از آنها مانند مارکوزه‌ از مهم‌ترین‌ مخالفان‌ پوزیتیویسم‌ نه‌ تنها در محدوده‌ مسائل‌ مارکسیستی‌ بلکه‌ در کل‌ علوم‌ اجتماعی‌ در قرن‌ بیستم‌اند. عمده‌ترین‌ مسائل‌ مورد علاقه‌ آنها عبارت‌ بود از: الف) بسط‌ و گسترش‌ یک‌ تحلیل‌ انتقادی‌ از اقتصادگرایی‌ در مارکسیسم‌ ارتدوکس‌ و رسمی‌؛ ب) بنا نهادن‌ یک‌ معرفت‌شناسی‌ شایسته‌ و نقد سرمایه‌داری‌ پیشرفته‌؛

ج) گنجانیدن‌ تجلیل‌ روان‌شناختی‌ فرویدی‌ در نظریات‌ اجتماعی‌ مارکس‌؛ د) حمله‌ بر عقلانیت‌ ابزارگرایانه‌ به‌ عنوان‌ اصل‌ اساسی‌ جامعه‌ سرمایه‌داری‌.

منبع/ وبلاگ دکتر رضا داوری اردکانی در سایت خبرآنلاین

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد