-اگر گفتند باندازه بال مگسی برای حسین اشک بریزید یک دنیا ارزش دارد , باور کنید ! اما اشکی که...
تحریف معنوى یعنى چه
؟ در یک جمله ممکن است ما از لفظ , نه کم کنیم و نه زیاد , ولى وقتى که مى خواهیم آن را توجیه و تفسیر کنیم , طورى توجیه و تفسیر
کنیم که درست برخلاف و بر ضد معنى واقعى آن جمله باشد . براى این موضوع فقط یک
مثال کوچک عرض مى کنم تا مطلب روشن شود .
در روزى که مسجد مدینه را بنا مى کردند ,
عمار یاسر فوق العاده تلاش صادقانه مى کرد , نقل کرده اند ( از نقلهاى مسلم است )
که پیغمبر اکرم فرمود : یا عمار ! اى عمار ! ترا آن دسته اى مى کشند که سرکشند . اشاره به آیه قرآن است
که مى فرماید اگر دو دسته از مسلمانان با یکدیگر جنگیدند و یک دسته سرکشى کرد ,
شما به نفع آن دسته دیگر علیه دسته سرکش وارد شوید و اصلاح کنید . این جمله را که
پیغمبر اکرم درباره عمار فرمود , شخصیت بزرگى به او داد .
لهذا عمار که در صفین در خدمت امیرالمومنین بود , وزنه بزرگى در لشکر على علیه السلام شمرده مى شد , حتى افراد ضعیف الایمانى بودند که تا وقتى که عمار کشته نشده بود هنوز مطمئن نبودند عملى که در رکاب على مى کنند , بحق است , یعنى کشتن معاویه و سپاهیان او جایز است . روزى که عمار به دست اصحاب معاویه در لشکر امیرالمومنین کشته شد , ناگهان فریاد از همه جا بلند شد که حدیث پیغمبر صادق آمد . بهترین دلیل براى اینکه معاویه و یارانش بر باطل اند این است که اینها قاتل عمار هستند و پیغمبر اکرم در گذشته خبر داد : یا عمار ! تقتلک الفئه الباغیه که اشاره است به آیه : «و ان طائفتان من المومنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احدیهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفىء الى امرالله » ) امروز مثل آفتاب روشن شد که لشکر معاویه , لشکر[یاغى] ( یعنى سرکش و ظالم و ستمگراست) و حق با لشکریان على است . پس به نص قرآن باید به نفع لشکریان على , علیه لشکریان معاویه وارد جنگ شد . این قضیه تزلزلى در لشکر معاویه ایجاد کرد . معاویه که همیشه با حیله و نیرنگ کار خود را پیش مى برد , اینجا دست به یک تحریف معنوى زد , چون نمى شد انکار کرد و گفت پیغمبر درباره عمار چنین چیزى نگفته است , زیرا اقلا شاید پانصد نفر در آنجا بودند که شهادت مى دادند که ما این جمله را از پیغمبر شنیدیم و یا از کسى شنیدیم که او از پیغمبر شنیده بود . بنابراین , این جمله پیغمبر درباره عمار قابل انکار نبود . شامیها به معاویه اعتراض مى کردند که عمار را ما کشتیم و پیغمبر فرمود : تقتلک الفئه الباغیه , گفت اشتباه کردید ! درست است که پیغمبر فرمود عمار را آن فئه سرکش , طائفه سرکش , لشکر سرکش مى کشند , ولى عمار را ما نکشتیم ! گفتند لشکریان ما کشتند . گفت نه ! عمار را على کشت که او را به اینجا آورد و موجبات کشته شدنش را فراهم کرد
) عمر و عاص دو پسر داشت , یکى مانند خودش دنیادار و دنیاپرست و دیگرى نسبتا جوانمرد و با ایمان بود و با پدرش هماهنگى نمى کرد که اسم او عبدالله بود.)
در یک جلسه اى که عبدالله حاضر بود , همین مغالطه معنوى را بکار بردند . عبدالله گفت این چه حرفى است که مى زنید , این چه مغالطه کارى است که مى کنید ؟ ! چون عمار در لشکر على بود پس على او را کشت ؟ ! گفتند بله ! گفت پس بنابراین حمزه سیدالشهدا را هم پیغمبر کشت , چون حمزه سیدالشهداء در لشکر پیغمبر بود و کشته شد . معاویه ناراحت و عصبانى شد به عمروعاص گفت چرا جلوى این پسر بى ادبت را نمى گیرى ؟این را مى گویند تحریف معنوى .
در نهضت اباعبدالله که نظیرش در دنیا وجود ندارد تمام شرائط تقدس یک نهضت هست ,آن شرائط چیست ؟
اولین شرط یک نهضت مقدس این است که منظور و هدف آن , شخصى و فردى نباشد , بلکه کلى , نوعى و انسانى باشد
شرط دوم براى اینکه قیامى مقدس باشد , این است که آن قیام با یک بینش و درک و بصیرت قوى توام باشد . یعنى چه ؟ یعنى یک وقت مردم اجتماعى , خودشان در غفلتند , بى خبرند , نمى فهمند , جاهلند . یک فرد بصیر , چیز فهم و با درک پیدا مى شود که درد این مردم را صد درجه از خودشان بهتر مى فهمد .امام حسین چنین نهضتى کرد .
او در این نهضت چه هدفى داشت ؟ چرا ائمه اطهار اصرار داشتند که عزاى حسین علیه السلام زنده بماند ؟ چرا امام حسین علیه السلام نهضت کرد ؟ چه احتیاجى است که ما از خودمان دلیل ذکر کنیم ؟ حسین بن على خود , دلیل نهضت را بیان کرده است :
در کمال صراحت مى گوید :دنیاى ما را فساد گرفته است , امت جدم فاسد شده اند , قیام کردم براى اصلاح , من یک مرد اصلاح طلبم .
هدفى جز امر به معروف و نهى از منکر ندارم . امام حسین هدف نهضت خودش را روشن کرده است .
حسین علیه السلام مى گوید من نهضت کرده ام براى امر به معروف , براى اینکه دین را زنده کنم , براى اینکه با مفاسد مبارزه کنم . نهضت من یک نهضت اصلاحى اسلامى است
دو تحریف معنوى بسیار عجیب و ماهرانه کردیم ( نمى دانم بگویم ماهرانه یا جاهلانه ) :
یک جا گفتیم حسین بن
على قیام کرد تا کشته شود , براى اینکه کفاره گناهان امت باشد ! حال اگر بپرسند
این حرف در کجاست ؟ ما مى گوئیم به این
حرفها چکار دارید ؟ امام حسین کشته شد براى اینکه گناهان ما بخشیده شود ! نمى
دانیم که ما این فکر را از دنیاى مسیحیت گرفته ایم یا نه ؟ ملت مسلمان ندانسته خیلى
چیزها را از دنیاى مسیحیت بر ضد اسلام گرفته است .
یکى از اصول معتقدات مسیحیت مسئله به صلیب
کشیدن مسیح است. از نظر مسیحیت این جزء متن مسیحیت است که عیسى به دار رفت تا
کفاره گناهان امت باشد ! یعنى گناهان خودشان را به حساب عیسى مى گذارند ! فکر
نکردیم که این , حرف دنیاى مسیحیت است , با روح اسلامى سازگار نیست , با سخن حسین
علیه السلام سازگار نیست . به خدا قسم تهمت به اباعبدالله است .
.
اباعبدالله براى مبارزه با گناه کردن قیام کرد ,اما ما گفتیم قیام کرد تا سنگرى
براى گنهکاران باشد ! گفتیم حسین یک بیمه درست کرد , یک شرکت بیمه تاسیس کرد . بیمه
چه ؟ بیمه گناه ! گفت شما را از نظر گناه بیمه کردم , در عوض چه بگیرم ؟ اشک . شما
براى من اشک بریزید , من در عوض , گناهان شما را جبران مى کنم . شما هر چه مى خواهید باشید , ابن زیاد
باشید , عمر سعد باشید . یک
ابن زیاد در دنیا کم بود ! یک عمر سعد در دنیا کم بود ! یک سنان بن انس در دنیا کم
بود ! یک خولى در دنیا کم بود ؟ امام حسین خواست خولى در دنیا زیاد شود , عمر سعد
در دنیا زیاد شود , گفت ایهاالناس هر چه مى توانید بد باشید که من بیمه شما هستم !
تحریف معنوى دومى که از نظر تفسیر و توجیه حادثه
کربلا رخ داده , این است که مى گویند : مى دانید چرا امام حسین نهضت کرد و کشته شد
؟ مى گوئیم چرا ؟ مى گویند یک دستور خصوصى فقط براى او بود . به او گفتند برو و
خودت را بکشتن بده . پس به ما و شما ارتباط پیدا نمى کند , یعنى قابل پیروى نیست !
به دستورات اسلام که دستورات کلى و عمومى
است , مربوط نیست . تفاوت سخن امام با سخن ما چقدر است ؟ امام حسین فریاد کشیده که
علل و انگیزه قیام من مسائلى است که منطبق بر اصول کلى اسلام است .
آخر دستور خصوصى را در جایى مى گویند که دستورهاى
عمومى وافى نباشد . امام حسین در کمال صراحت فرمود : اسلام دینى است که به هیچ «فردی
»اجازه نمى دهد که در مقابل ظلم , ستم , مفاسد و گناه بى تفاوت بماند . امام حسین مکتب بوجود آورد ولى مکتب
عملى اسلامى , مکتب او همان مکتب اسلام است . مکتب اسلام
بیان کرد , حسین عمل کرد . ما این حادثه را از مکتب بودن خارج کردیم , وقتى از
مکتب بودن خارج شد , دیگر قابل پیروى نیست , وقتى که قابل پیروى نبود یعنى از
حادثه کربلا نمى توان استفاده کرد . از اینجا ما حادثه را از نظر اثر مفید داشتن ,
عقیم کردیم . آیا خیانتى از این بالاتر هم در دنیا وجود دارد ؟ این است که عرض
کردم تحریف معنوى که در حادثه عاشورا صورت گرفته است از تحریف لفظى آن صد درجه
خطرناکتر است .
اگر اشکى که ما براى او مى ریزیم , در مسیر هماهنگى روح ما باشد , برواز کوچکى است که روح ما با روح حسینى مى کند . اگر ذره اى از همت او , ذره اى ا ز غیرت او , ذره اى از حریت او , ذره اى از ایمان او , ذره اى از تقواى او , ذره اى از توحید او در ما بتابد و چنین اشکى از چشم ما جارى شود , آن اشک بى نهایت قیمت دارد . اگر گفتند باندازه بال مگس اشک بریزید یک دنیا ارزش دارد , باور کنید ! بلکه اشکى که براى عظمت حسین باشد , براى شخصیت حسین باشد . اشکى که نشانه اى از هماهنگى با حسین بن على و پیروى کردن از او باشد , بله , یک بال مگسش هم یک دنیا ارزش دارد .
مطهری-حماسه حسینی